شعر

ساخت وبلاگ

سلام

بعد از مدت ها اومدم...

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 17:16

دلتنگ دیدارم

کاش باران را ببینم در هوایت...

شعر...
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 90 تاريخ : جمعه 20 آبان 1401 ساعت: 21:33

به نام حق تعالی دلم گرفته. دلم میخواد بنویسم. دلم میخواد حرف بزنم. اما انقد دلم پرده و هیشکی دور برم نیست باهاش حرف بزنم که اومدم اینجا بنویسم. حتی نمیدونم کسی اینجا حرفمو مشنوه یا نه اما مینویسم تا دلم اروم بشه. خسته شدم از تنهایی که گریبانم رو گرفته. خسته شدم از دل گرفتن هایی که باعث میشه اشک روی گونه هام بیاد. خسته شدم از موزیک های بیکلام تنهایی گوش دادن.. کی گفته پول خوشبختی میاره. من که پول دارم این اندازه تنهام.... خسته شدم از قضاوت شدن ها. خسته شدم از اینکه دیگران در موردم قضاوت کنند. دلم میخاد برای همیشه از فضای مجازی برم و برگردم به زندگی سنتی که خیلی وقت قبل تر داشتم. شبا از خدا با اشک میخوام ارومم کنه. میگم خدایا من که رفیقی جز تو ندارم. تو تنها کسی هستی که حرفام رو میشنوی . پاسخم رو بده. خدا اروم توی گوشم میگه بنده ام من نزدیک تر از هر کسی به تو هستم و من اروم میشم. میگم خدایا من رو از این تنهایی نجات بده، خدا توی گوشم اروم میگه بنده ام من توی دلت هستم. خدا یا ممنونتم که هستی و هوامو داری. تو تنها کسی هستی که حرفام رو بدون هیچ منتی گوش میدی و تنها کسی هستی که میتونم صد در صد بهش اعتماد کنم. پس همه حرفای دلم رو خالی میکنم. یبار ازت خواستم منو ببری پیش خودت. در گوشم اروم گفتی تو پیش منی بنده ام... روح من در درون تویه بنده ام.. اروم شدم. بهت گفتم خدایا گناهایی که کردم رو بروم نیار. اروم در گوشم گفتی مگه تو گناهی کردی..؟؟ منم توی سجده گریم گرفت. ممنونم خدایا که انقدر ستار العیوبی که حتی نمیخوای گناهارو بروی بنده هات بیاری. یک شب بهت گفتم خدایا ای رفیق من نزار دلم رو سیاهی بگیره. اروم در گوشم گفتی نترس. من کریم العفو هستم... گریم شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 24 خرداد 1401 ساعت: 12:22

با سلام.به دنیای نیلوبلاگ و وبلاگ جدید خود خوش آمدید.هم اکنون میتوانید از امکانات شگفت انگیز نیلوبلاگ استفاده نمایید و مطالب خود را ارسال نمایید.شما میتوانید قالب و محیط وبلاگ خود را از مدیریت وبلاگ تغییر دهید.با فعالیت در نیلوبلاگ هر روز منتظر مسابقات مختلف و جوایز ویژه باشید. در صورت نیاز به راهنمایی و پشتیبانی از قسمت مدیریت با ما در ارتباط باشید.برای حفظ زیبابی وبلاگ خود میتوانید این پیام شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : وبلاگ,امدید, نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 240 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 9:22

سلام این مطلب رو برای کسی نوشتم که مطمنم یکی از بهترین بنده خداست.. رمز رو بزن و بخونش. سلام بهترین خوبی؟ کاش بدونی با خوندن مطالبی که در وبم ( در واقع وب هر دومون)گذاشتی چقد خوشحال و لذت بردم. با برخی از مطالب اشک ریختم و با برخی هم عشق بازی کردم. اصا نمیدونم چرا اسم خدا رو که میشنوم و محبت خدا رو میخونم ناخداگاه چیزی در درونم میشکنه. دیشب خیلی بیادت بودم. میدونم تو هم مث من بیادم بودی. چقد سخته شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : برای, نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 219 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1396 ساعت: 9:22

و چقدر این دست سنگین بود!قرن ها از ماجرای کوچه می گذرد ، ولی گوش شیعه هنوز درد میکند!!!!!!!ا با سلامفرا رسیدن ایام سوگواری حضرت فاطمه زهرا (س) رو به همه شما شیعیان تسلیت میگم. التماس دعا تعداد بازدید از این مطلب: 108 | امتیاز مطلب : 0 | تعداد امتیازدهندگان : 0 | مجموع امتیاز : 0 شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 227 تاريخ : جمعه 26 خرداد 1396 ساعت: 2:51

سلام به همه شما خدا دوست ها از امروز قصد دارم در این وب مطالبی در مورد اینکه چه کنیم که بتونیم با نفس و شیطان درون مقابله کنیم بزارم. البته من از خودم چیز زیادی نمیدونم. اما با کمک خدای باری تعالی و کتبی که دارم و تحقیقاتم براتون مطلب میزارم. امیدوارم مفید واقع بشه. اتتخاب با خود ماست رسیدن به قرب الهی یا شقاوت ؟ رفتن به بهشت برین یا دوزخ سوزناک؟ داشتن حس آرامش تا ابد یا زیر یوغ نفس زنجیر خوردن؟ سر کلاس عشق و معرفت نشستن یا دنبال هوس بازی دنیا بودن؟ انتخاب با خود ماست.. بیایید درست انتخاب کنیم و طوری رفتار کنیم که حسرت نخوریم. الهی و ربی، من لی غیرک... سهراب. شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 275 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 7:33

داستان شیطان و مرد نماز گزار مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد. در راه مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))، از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 262 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 7:33

روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت! فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: " مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست. " فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: " با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست. " گنجشك گفت: " لانه كوچكي داشتم،آرامگاهخستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اينطوفانبي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت: " ماري در راهلانهات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. " گنجشك خيره در خدايي خدا مانده شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 261 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 7:33

سلامامشب دلم خیلی هوای مدافعان حرم رو کرده، حس عجیبی که نمیتونم بیانش کنم.فقط همش میگم کاش میشد منم مدافع حرم باشم. تازه فهمیدم خیلی بیچارم. خیلی بیچارم. خیلی.شهدای مدافع حرم اصلا یه جور خاص دیگن، یه جور خاص دوسشون دارم. نمیتونم چیزی بنویسم.حس میکنم من جا موندم از غافله عشق.بغض... شیعه مرد نبرد و پیکار است صبر دارد... و خویشتن دار است می شود وقتی پای ناموس شیعه در کار است مثل پروانه ها به گرد حرم در طوافیم ما قدم به قدم کشور کفر فتح خواهد شد زیر پای شیعه ایم و نماد احساسیم روی این خانواده حساسیم تحت امر حسین هستیم و همه سربازهای عباسیم تیغ ما از نیام... نزدیک است لحظه ی انتقام نزدیک است مردی از جنس نور می آید اهل عالم قیام نزدیک است... شعر...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ehsasenab4 بازدید : 279 تاريخ : پنجشنبه 28 بهمن 1395 ساعت: 7:33